گزارشى از گوشه هائى از زندگى در ايران
شهاب احمدى
داشتم اين مطلب را مى نوشتم كه در اخبار شنيدم كه خانم بى نظير بوتو در پاكستان ترور شد. اين ترور محکوم است. تروريسم کلا محکوم است و نبايد جائى در تفکر آزاديخواهانه داشته باشد. بگذريم.
سال نو ميلادى فرا رسيد. مردم ايران براشون زياد مهم نيست. حتى خيلى ها نمى دونن كه سال ميلادى كى شروع ميشه و كى تموم ميشه. به هرحال اين سال هم با تمام فراز و نشيبهاى خود به پايان رسيد. در ايران در کنار اعتراض مردم اخبار فشارهاى مامورين رژيم به جامعه را هر روز مى شنويم. فجيع ترين رفتارها را با مردم ميکنند و سران رژيم با افتخار در رسانه هاى جمعي اعلام ميكنند که در فلان عمليات تعدادى اشرار را دستگير كرديم! كساني كه به جرم مثلا اذيت آزار مردم دستگير ميشن، معلوم نيست که اساسا جرمى مرتکب شدند. خودم شاهد بودم مامورين كسى رو گرفتن و گفتن باعث آزار مردم شده. بعد و وسط خيابان لباسشو پاره كردن، شلوارشو به زور از تنش درآوردن و در ملا عام تحقيرش کردند، با انواع اسلحه هاى سرد مثل باطوم و چوب و هرچي كه دستشون رسيد افتادن به جون اين مرد بدبخت. و آنقدر زدنش كه بيهوش شد و خونى مالى بردنش كلانترى الزه ببينن چيكار كرده تا مجازات بشه!؟ اون بدبختم تو زندان هاى كثيف رژيم مرد. فرداش گفتن اعدامش كرديم!
روز شنبه عيد غدير از طرف "شيعيان" مثلا روز جشنه .امروز جمعه مردم رو دعوت كردن تا شب بيان به مساجد و بسيجيها و مولاها براشون مراسم جشن غدير بگيرن. حالا چجورى؟ يكى به عنوان "مداح اهل بيت" مياد بالاى منبر شروع مي كنه به گريه انداختن مردم. بين مردم هم عده اى از طرف رژيم شروع به گرم كردن مجلس مي كنن و با گريه هاى بلند تو سرو كله هم مي زنن و داد مى زنن و گريه مي كنن! چي شده؟ بله، جشنه غدير اينجورى، بايد گريه كنى، بزنى تو سرت، انگار ننه باباشون مرده! رژيم هم در راديو و تلويزيون به طور عجيبى شروع كرده به پخش آهنگهاى كوردى و آذرى كه مثلا ما شما رو دوست داريم و غيره ...و دم از دوستى و برابرى و عدالت مى زنند!!! احمدى نژاد هم كه به مردم تحميل شده براى خودش ول ميگرده و همش از افتخارات دولت خودش ميگه كه همش وعده دادن و عمل نكردن.
و اما چند کلمه در مورد وضعيت زندگى در اروميه و يک روستاى اطراف. يكي از دوستانم چند وقت پيش به روستاى محل زندگيش رفته بود و چندتا عكس از اونجا برام آورد. البته چند تا از عكسها مربوط به تابستان و پاييزه.
شهر اروميه
توي خيابان راه ميرى روى درو ديوار شهر با آگهى هاى مختلف روبرو مى شى كه تو يه كاغذ آ ۴ يا بزرگتر خيلي با آب و تاب نوشتن به يك خانم جوان براى منشيگري نيازمنديم. يا يك خانم جوان حدود ۲۰ ساله مجرد براى كار نيازمنديم و فقط يه شماره براى تماس گذاشتن. زود يه خودكار بر ميدارى و شماره رو مي نويسي تو دستت چون كاغذ دم دستت نيست. با خوشحالي ميرى خونه، گوشى تلفن رو بر ميدارى شماره مي گيرى. تلفن مشغوله! چند بار شماره مى گيرى، تو فكرت اينطور مجسم ميكني تو يه شركت دولتى خوشنام كار پيدا كردى با حقوق و مزاياى عالى، بالاخره خط آزاد ميشه و زنگ ميخوره يه آقايى گوشى رو برميداره .. .
بله بفرماييد! شما هول ميشين ااااا سلام. بفرماييد امرتون؟ بله من براى اون آگهى كه داده بودين تماس گرفتم.
بله ما يه منشي خانم آشنا به كامپيوتر و كارهاى دفترى نياز داريم و البته مجرد ميدونين كه با خانم هاى مجرد راحت تر مي تونيم كار كنيم! بله بله، چه مداركى مي خواين؟ هيچي! فقط يه كپى شناسنامه و پوشه رنگى، همين! خوب كي بيام؟ هر چه زودتر بهتر ما منتظريم.
با خوشحالي خودتو مي رسوني به محل شركت. سلام من خانم .... هستم اومدم براى استخدام، اينم مداركم. بله بفرماييد من منتظر شما بودم. اين ميز شماست. هر روز صبح از هشت تا يك بعد ازظهر و از سه تا هشت شب . حقوق چى؟ حقوق هم هر ماه صد هزار تومن خوبه؟ عاليه!
اين نمايي از وضع اشتغال زنان و دختران در ارگانهاي دولتيست. مديران دولتي با استخدام منشيهاى دختر اونها رو مورد تجاوز قرار ميدن و كسي جرات اعتراض هم نداره. چون مدير از پشتيباني دولت برخورداره. در جامعه ايران از اين موارد بسيار زياد است. مواردى وجود دارد كه مدير اداره اى بيدليل اقدام به استخدام منشي هاى متعدد زن مي كند و به خاطر موقعيت شغلي و سو استفاده از موقعيت و مقام خود اقدام به اعمالي از قبيل تجاوز و غيره مي كنند. اين موارد به حدى فراگير شده است كه حتي قانون هم ديگر توان مقابله با آن را ندارد. متاسفانه در اين جامعه براى زن ارزشى نگذاشته اند و تنها ارزشي كه به زن داده ميشود يك ابزار براي تفريح و توليد مثل است، كه ارزش نيست استثمار است. و حتي ميتوان گفت مادر از نظر بعضى مردان يك انسان بيسواد و نادان است كه به غير از بزرگ كردن و تربيت فرزندان و كار در آشپزخانه حق انجام هيچ كار ديگرى را در خارج از خانه ندارد .اين هم از برکت فرهنگ مردسالاريه. ميبينيم كه بعضى مردان زنان را با تمسخر و اكراه صدا مي زنند و حتى آزادى بيان و رفتار اجتماعى از زنان سلب شده است . آزادى زن در هر جامعه، نشان دهنده آزادى آن جامعه است، در ايران زنان در جامعه اى زندگي ميکنند که به جرم زن بودن به صد تهمت دچار هستند. تحقير و زن ستيزى يكي از مشكلات بيشمار جوامع مردسالار است. اگر چه تلاشهايي براى تغيير اين وضعيت صورت گرفته است ولى هنوز وضعيت به نفع زنان تغييرى نکرده است. به طور كلى استخدام هاى صورى در ايران فراگير شده است و از اين راه عده زيادى از زنان و دختران بيگناه در دام باندهائى ميافتند که هدفشان معلوم است.
در اين روزهاى سرد كه حتى حيوانات هم جرات بيرون آمدن از لانه ها را ندارند، كساني را در شهر مي بينيم كه از شدت فقر اقدام به تكدى گرى ميكنند. دختر بچه اى حدودا شش ساله را ديدم كه بدون كفش و فقط با چند تكه لباس پاره در كنار ساختمان استاندارى اروميه در حالى كه بر روى يك تكه مقوا نشسته بود گدايي مي كرد و از سرما چنان به خود مي لرزيد كه آدم احساس مي كرد دارد بازى مي كند. اين در حالي است كه بعضى از كودكان همسن و سال اين كودك از چنان امكاناتر برخوردارند كه براى انتخاب آنها دچار مشكل ميشوند. يك بار در شهر رژيم برنامه اى گذاشت با عنوان جمع آورى متكديان و حمايت از فقرا و كودكان، مخصوصا دختران. بعد معلوم شد كه قضيه چيز ديگريست !
رژيم با احداث ساختمانهاى مسكونى به اصطلاح باز پرورى و بهزيستى با جمع آورى زنان و دختران فقير اونها رو مورد تجاوز قرار ميدادن. بطورى كه شبها از بعضى شهرها يا از تهران مقامات دولتى مي آمدند و يكي يا چندتا از دختران رو با خود ميبردند و چند روز بعد آنها را مخفيانه به آنها ساختمانها بر مي گرداندن. بعدها با اعتراضات مردم اين اقدامات در ظاهر تعطيل شد ولى در پشت پرده هنوز ادامه داره. حتي فروش دختران هم يكى از درآمدهاى رژيم است كه همه مردم ميدانند ولى كسي اونو بيان نمي كنه. فكر مي كنم تا اين حد كافي باشه.
روستايى در چند كيلومترى شهر اروميه نزديك مرز تركيه
"صوماى و برادوست" رو که همه ميشناسند. طرفاى سرو بله نزديک ترکيه. اونجا يه روستايي هست به اسم به ردزى "( berdêzî )که خورشيدش ساعت ۳ بعد ظهر غروب ميکن. اين روستا در ۲ - ۳ کيلومترى ترکيه قرار داره. درست در دامنه کوه "گوتول "( gotol) و طورى واقع شده که از ساعت ۳ بعدظهر به اينور خورشيد ندارن. مردم بيچاره اونجا مجبورن بخارى هاشون رو از ساعت ۳ به بعد روشن کنن که انرژى زيادى مصرف ميشه. اين در حاليه که روستاى "گنبد" تا دلتون بخواد آفتاب دارن ... ولي نکته جالب اينه که سهميه سوخت آنها به يک اندازه است. احتمالا خدا در روز قيامت اهالى روستاى "به ردزى" رو با سهميه به بهشت مي بره!!
خانه هاى خشتي و سست در اين روستاها فراوانند و خانواده هاى فقير در اين روستا و روستاهاى مشابه شرايط بسيار بدى دارن. كودكان در اين روستاها با شرايط فجيعى بزرگ ميشن و دختران بسيارى هم از تحصيل محرومند. اين در حاليه كه در داخل شهر در مناطق اعيان نشين عده اى ثروتمند براى بچه هاى ثروتمند مدرسه خيرات ميكنن و اسم خودشونو به عنوان "خيرين مدرسه ساز" ثبت ميكنن .اين کودکان لااقل شانس دارند که امکاناتى دارند. اما هدف اونهاى ديگه اينه که مدرسه مخصوص خودشون را درست کنند و قاطى بقيه نشن. اسمش ميزارند خيرات!
در اين روستا مردان و زنان و حتى كودكان محكومند فقط كار كنند و كار كنند. سودجويان در شهر و روستا هم درکمين اين زحمتکشان هستند. به قدرى فضاى اين روستا و روستاهاى مشابه آلوده و كثيف است كه روستاييان ديگر حاضر به ادامه زندگى در چنين جاهايى نيستند . كودكان مجبورند به جاى تحصيل مدفوع حيوانات را تميز كنند و يا گله به چراگاه ببرند و از اين قبيل كارها. از نظر وضع مالى اين روستاها خيلى بدتر از مناطق فقير اروميه است. كشاورزى و دامدارى تنها شغل روستاييان است. عوامل رژيم بزرگترين دلالان شهر هستند. روستايى مجبور است تمام عمر كار كند و كار كند و در آخر هيچ . سطح سواد مردم بسيار پايين است. سواد و مدرسه و تحصيلات در اين جور مناطق بسيار بي معناست . هر كسي در روستا كمى پول به دست مياره سريع خودشو از اين جهنم نجات ميده و به شهر كوچ مي كنه و همه چيز را در روستا رها ميكنه و كسى جاى يك كشاورز و دامدار را پر نميكنه. كار كار كار، همش كار، كارى كه در ازاش هيچي به دست نميآرن. مردم با كار خوشونو از رژيم پنهان ميكنن. حداقل فقر و بدبختى باعث ميشه رژيم كارى به كار اينها نداشته باشه. فقط ازشون به عنوان ابزار درآمد استفاده ميكنه. در پشت خنده هاى اين مردان و زنان يك دريا اشك است. اشكى كه به رنگ خون است.